منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

به وبلاگم خوش اومدید امیدواریم از مطالبم خوشتون بیاد
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 72
بازدید هفته : 95
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 73391
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شهید 12 ساله                                                                                         نه یکبار، بلکه چندبار باید این وصیتنامه را بخوانیم و یا به صدایش گوش دهیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد ا..(ع) گرفتند.  صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرگشودن، پرستو شدن سال 1349 بود که در کرج بدنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ اما بیشتر از 12 سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شود. وصیتنامه اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان؛ که بعد از شهادتش بدست خانواده اش رسید. فرازهایی از وصیتنامه شهید 12 ساله، شهید رضا پناهی:          بسم الله الرحمن الرحیم                                                                                                                           مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه                                                                                           هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.                     هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.        پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله .....                                                                                                                                                       


بسم الله الرحمن الرحيم
به نام ا... پاسدار خون شهيدان از صدر اسلام تا كربلاى ايران و با درود بيكران به رهبر كبير انقلاب اسلامى و درود به ياران با وفاى امام و با سلام به شهداى اسلام از بدر تا حنين و از كربلا تا كربلاى غرب و جنوب و سلام به تمام سربازان و رزمندگان اسلام در جبهه هاى حق عليه باطل .
چرا وصيت نامه مينويسم ، زندگى و ارزش زندگى و حرف من با شما وصيت نامه اى كه من اكنون ترسيم مى كنم ,شايد به صورت يك نامه گله آميز بيش نباشد, چرا؟ چون من از دنيا چيزى ندارم و نه مايل هستم كه داشته باشم . اين نه بدان منظور است كه من از زندگى سير شده ام بلكه همه اين مطلب را مي دانيد كه در درون وذات تمامى افراد حب دنيا و لذت بردن از دنيا وجود دارد و در مجموع زندگى را همه دوست دارند و من نيز مستثنى نيستم . من هم دوست دارم كه از زندگانى لذت ببرم .
ولى شما را مخاطب سوال قرار مي دهم ,با وجود شهادت عزيزانى چون شهيد بهشتى و شهدای محراب و عزيزانى كه خود شما با آنها نزديك و مرتبط بوده ايد, مانند حسين ها و حميدها ,چگونه مى توانيم از پا بنشينيم ؟ و مثل اين عزيزان در راه آنها نباشيم ؟ و تا هنگامى كه دشمنان راه اين عزيزان هنوز پا بر جايند, چگونه مى توانيم سكوت كنيم و بيگانه از خون اين همه شهيد از لذايذ دنيوى بهره مند شويم ، و در عمل و جهاد و حركت تن به خوارى دهيم ولى در شعار بگوييم ( هيهات مناالذاله ) ما زير بار ستم نمى رويم .

 

بارها از برادرانى كه در جبهه هاى كردستان بوده اند شنيده ايم كه چه جناياتى را اين اشرار آمريكايى ,به نام كومله و دمكرات مرتكب شده و مى شوند و چگونه چشم عزيزانى كه به دور از پدر ومادر و فرزندان و اقوام خود در جبهه هاى كردستان به حراست از انقلاب اسلامى پرداختند را بيرحمانه از حدقه در مى آورند و چگونه قلب اين عزيزان را از سينه هايشان بيرون مى كشند و چگونه آنها را مثله كرده وپوست صورتشان را كنده ، دستايشان را قطع نموده و بدنشان را سوراخ سوراخ مى كنند. آيا با ديدن اين مطالب و با در نظرگرفتن اين مهم كه شهدا زنده اند و شاهد بر اعمال ما هستند مى شود راحت زندگى كرد و راحت به لذايذ زندگانى رسيد .
پروردگارا تو خود شاهدى كه هر چه بر روى صفحه كاغذ مياورم وآنچه كه در خونم ميگذرد از اعماق وجودم مى جوشد و بيرون ميايد .
به خودت سوگند كه من عاجزو ناتوانم از اينكه شكر نعمتهايت را به جا آورم, تو خود به من توفيق عبادت دادى در صورتى كه لياقتش را نداشتم . به من توفيق عطا فرمودى كه به عنوان يك پاسدار اسلام و يك پاسدار قرآن واقع گردم در صورتى كه من لايقش نبودم . به خودت سوگند اگر امر خودت نبود يك قدم در راهت بر نمى داشتم و عبادت نمى كردم و به عنوان يك پاسدار اسلام واقع نمى شدم ؛چرا كه من بنده گنه كار و روسياه چگونه مى توانستم در راهى حركت كنم و در مقابل كسى عبادت كنم و پاسدارى از فرامين كسى را انجام دهم كه خود او تمامى گناهان و اعمال مرا مشاهده كرده و چگونه مى توانستم به خود جرات دهم كه در مقابلش سر فرود آورم, آنهم سرى كه اصلا وجود نداشت و با گناهان بى شمار از بين رفته بود .
اى معبودا ، اى الله ، اى معشوقم, اگر امرت نبود حتى يك ركعت نماز به جاى نمى آوردم چرا كه تو بزرگتر از آن هستى كه من با تو سخن بگويم و بزرگتر از آنى كه من در مقابلت سجده كنم . بارها اين فكر را در انديشه داشتم كه اصلا از ايران و از جمهورى اسلامى ايران و كشور اسلام بيرون روم ,چرا كه من لياقت اين راندارم در كشورى كه اسلام بر آن حكم فرماست و رهبريت آن را فقيهى همچون آيت الله العظمى امام خمينى به عهده دارد و صاحب اصلى آن امام زمان (عج ) مى باشد ,زندگى كنم .
پس اى الله به من توفيق بده بتوانم امر تو را اطاعت كنم و قدمهايم را استوار گردان كه بتوانم اين راه را بپيمايم .
خدايا بر من مپسند كه عمرى را سپرى كنم و شاهد اين باشم كه گلهائى چون بهشتى ها شهداى محراب ، رجائى ها ، با هنرها ، حسين ها و حميدها پرپر شوند و من بنشينم و نظاره گر باشم كه عزيزانم اينچنين از ميانمان بروند .
خدايا توفيق جهاد در راهت را نصيبم گردان و گرچه لياقتش را ندارم آرزوى شهادت را كه در قلبم و روحم جا پيدا كرده و تنها خواسته من از توست بر آورده كن .
شايد واژه شهادت را نشناخته ام كه اينچنين گستاخانه طلب آنرا مى كنم و ليكن مى خواهم در راه تو بدنم قطعه قطعه شود, تمامى اجزای بدنم را تكه تكه و پيكرم را جدا از هم و قطعات جدا شده از بدنم را سوخته در راه تو ببينم, گر چه مرا شهيد نخوانى كه من لياقت شهيد شدن و نام شهيد به خود گرفتن را ندارم, آرزو دارم كه بد نم در زير طوفان تيرها و خمپاره هاى دشمن قرار گيرد ,بسوزد, تكه تكه شود و گر نه توان ندارم كه فردا جوابگو ى على اكبر حسين (ع ) باشم ,توان ندارم جوابگوى حسين (ع ) باشم, توان ندارم جوابگوى شهداى كربلاى ايران باشم چه رسد جوابگويى در مقابل تو اى معبود و اى الله؛ پس توفيق مردن و كشته شدن در راهت را نصيبم گردان و مرا نا اميد نكن .
اى الله به من توفيق عنايت كن كه در اين نيت و در اين حالت باقى بمانم و قلب و روح و دست و پا و تمام جوارحم در رفتن راه تو هماهنگ باشند .
به من توفيق عنايت فرما اگر پاهايم حركت كرد و اگر چشمهايم ديد و اگر گوشهايم شنيد و اگر زبانم به سخن آمد و اگر دستهايم به حركت درآمد, اين حركت و اين ديدن و اين شنيدن و اين سخن گفتن براى تو باشد و اين اعمال از اعماق وجودم گرفته باشد و از اعماق وجود متوجه تو باشم و قلبم يك لحظه از ياد تو غافل نشود .
سخنى با روحانيت:
در نهج البلاغه از زبان حضرت على (ع ) در مدح اصحاب مي شنويم كه بعد از جنگ جمل ايشان سخنانى ايراد مي فرمايند :
انتم الانصار على الحق ، و الا خوان فى الذين ، و الجنن يوم الباس ، والبطانه دون الناس بكم اضرب المدبر ، وارجو طاعه المقبل ،فاعينونى بمنا صحه خليه من الغش ، سليمه من الريب ، فوالله انى لاولى الناس .
شما حق را ياوران ، و در در روز جنگ چون سپر محافظ دور كننده ضربت‏ها و خواص اصحاب ديگر و ياران من هستيد, با كمك شما پشت كنندگان به حق را مى‏كوبم و به راه مى‏آورم وفرمانبر دارى پذیرنده گان دین را اميدوارم. پس مرا با خير خواهى خاالصانه و سالم از هر گونه شك و ترديد يارى كنيد به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم.
شما هر روز شاهد هستيد كه چگونه ياران امام با عشق به الله با دشمنان اسلام مى جنگند و هر روز حماسه مى آفرينند و ما پيكر مطهرشان را تشيع مى كنيم و مى بينيم كه ياران امام, اين بسيجيان جان بر كف چگونه يك يك از گلستان انقلاب جدا مى شوند و به لقاء حق مى پيوندند . مطلب قابل گفتن اين است كه اينان خود را تسليم حق نموده اند, تسليم امام نموده اند و هر فرمانى كه از طريق فرمانده شان صادر گردد آن را از امام مى دانند و بدان عمل مى كنند. همين نيروها در پشت جبهه نيز احتياج به فرمانده و راهنما دارند كه بتواند آنها را هر چه بيشتر با مفاهيم اسلام آشنا سازد . وظيفه شما عزيزان روحانى است كه به عنوان طبيب در جامعه آنها را راهنما باشيد وآنها را از خود بدانيد. اگر چه علم ندارند وليكن عمل دارند, اگر چه بى سوادند وليكن اخلاص دارند و اين بسيج را شما بايد حركت بدهيد شما بايد ارشاد كنيد. اينجاست كه به بعضى از شما عزيزان مى گويم كه :
چرا بى تفاوت به بسيج مى نگريد, شماها كه حتى در مراسم رسمى (رژه ها و سمينارها ) بعد از دعوت هم از آمدن خودداری مي كنيد, شما كه بايد اين بسيج را تقويت كنيد وليكن در بعضى اوقات كوتاهى مى كنيد, آيا مى توانيد جواب رسول خدا را بدهيد ؟ آيا مى توانيد جواب على (ع ) را بدهيد ؟ آيا مى توانيد در صورت اطلاع پيدا كردن امام از اين موضوعات ,جواب حسين زمان خمينى كبير را بدهيد؟ آيا اين همه گذشتها واين همه فداكاريها و ايثارها را نمى بينيد يا فراموش كرده ايد ؟
والله قسم ,به خون پاك شهدا قسم من افرادى از بچه هاى سپاه و بسيج را مى شناسم كه شايد بيش از دو يا سه سال است كه حتى يك شب هم در خانه خودشان نخوابيده اند, شب وروز براى رضاى خدا در خدمت مردم و شما هستند. افرادى را مى شناسم كه در طول مدت خدمت خود در سپاه و بسيج تمامى حقوق دريافتى خود را على وار صرف انقلاب و كمك به مردم مى كنند آيا اگر اينان را ارشاد نكنيد و اين بندگان مخلص خداوند به گمراهى كشيده شوند, مى توانيد جواب حضرت ابا عبدالله الحسين (ع ) فاطمه زهرا (س ) وجد گراميشان حضرت رسول (ص ) را بدهيد . به خدا سوگند كه اگر كوتاهى كنيد نمى توانيد جوابگو باشيد. در مراكز بسيج و سپاه حضور فعال داشته باشيد, ارشاد كنيد ,ضعفها را از بين ببريد, اينان را از خود و خود را از اسلام بدانيد. البته همه ما مى دانيم كه پيروزى انقلاب اسلامى ما با رهبريت عزيزان روحانى و در راس آنها امام عزيز بود و در اکثر نقاط روحانيون زحمت كشى داريم كه بسيج وسپاه را در يافته اند و به ارشاد مشغولند. از ائمه جمعه گرفته تا ائمه جماعات در سراسر كشور ليكن سخن من با آن تعداد اندكى است كه مقدارى از اين امرحساس غافلند . عرض مى كنم عزيزان روحانى ما فرزندان انقلاب كه به عنوان بسيجى و سپاهى و جهادى مشغول خدمت شده ايم, احتياج زيادى به ارشاد داريم .
همه ويا اكثر برادران خالصانه جلو آمدند و بايد توسط شما ارشاد شوند وشما بايد راه را براى اينان هموار كنيد .انشاءالله كه خداوند امام عزيز را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) و انقلاب ايشان براى ما نگه دارد و به حق مقربان در گاهش ما را به وظايفمان آشنا بگرداند.
در خاتمه طول عمر ياران عزيز امام آيت الله مشكينى , آيت الله موسوى اردبيلى و رئيس جمهور حجت الاسلام خامنه ای , رئيس مجلس حجت الاسلام رفسنجانی و تمامى ياران امام را از درگاه ايزد منان خواهانم . من ا... توفيق
سخنى با رزمندگان:
به تمامى شما عزيزانم هشدار مى دهم مواظب باشيد كه گرگان آمريكا , شوروى - ,فرانسه ,انگليس وغيره در فكر وانديشه خود ,جمهورى اسلامى ما را به عنوان يك خطر جدى تلقى كرده اند و مجدانه مى كوشند تا آن را از بين ببرند. پس لازمه پدافند, پيروزى سريع كفر ستيزانمان مى باشد و به دنبال آن وحدت كلمه بين مسلمين واين يك مسئله حياتى ماست :
وحدت ، وحدت ، وحدت
حرفم را با عزيزان پاسدار و بسيج در يك جمله خلاصه كنم وبه تمامى برادران پاسدار اين را بگويم كه شكر كنيد خداوند را از بابت اينكه توفيق پاسدارى ودفاع از اسلام را به ما عنايت فرمود وشكر اين نعمت دفاع از انقلاب اسلامى است . تا آخرين نفس شكر كنيد مقلد امام بودن را وشكر اين نعمت تابع مطلق بودن در برابر اوامر حضرت است.
شكر كنيد در جمهورى اسلامى زندگى كردن را وشكر اين نعمت در خدمت مسلمين بودن است. شكر كنيد خداوند را به خاطر اين كه ما در موقعيت زمانى قرار گرفته ايم كه با دشمنان دين اسلام جهاد مى كنيم و شكر اين نعمت مردانه و مثل مسلمانان صدر اسلام جنگيدن است ، مثل جعفر طيار ,مثل على اكبر حسين و مثل امام حسين (ع ) اين معلم انسانيت جنگيدن است .
مطمئن باشيد اگر ما در جنگ حسين وار پشتيبان حسين زمان باشيم و در مقابل كفار صهيو نيستى و بعثى عراق بجنگيم ,پيروزى قريب الوقوع را شاهد خواهيم بود .
سخنى با خانواده:
سلام بر پدر ومادر عزيزم پدرى كه با نهايت بزرگى و در كمال بزرگوارى مشكلات بى شمارى را تحمل نمود تا اينكه بتواند مرا به اين درجه برساند . راستى اگر زحمات شما نبود آيا مى توانستم كه در این راه قدم بردارم. به هر حال من خودم را مديون زحمات شما مى دانم و اميد آن دارم كه مرا حلال كنيد زيرا كه تا كنون نتوانستم هيچگونه كارى ويا مشكلى از مشكلات شما را حل نمايم.
مادرى كه همچون پدرم برايم زحمتهایی كشيده, از دوران كودكى تا جوانى ,از كجا بگويم, از شب نخوابيدنها, از چشم انتظار بودنها و...
از پدر و مادرم يك چيز را من سراغ دارم وآن نهايت بزرگوارى است كه هر دوى آنها دارا هستند و از شما مادر مهربانم هم مى خواهم مرا حلال كنيد . پدر ومادر عزيزم من نمى توانم زحمات شايان شما را در رابطه با پرورش خودم حتى عنوان كنم تا چه رسد به اينكه بخواهم تشكرى در اين رابطه از شما به عمل آورم. من در دوران نادانى و جهالتم باعث اذيت وآزار شما شدم و از شما پدر گراميم و شما مادر مهربانم مى خواهم و اين تنها تقاضاى من است شما را به خدا و شما را به جان امام و شما را به فرزند زهرا (س ) مرا حلال كنيد كه اگر بخشش شما در اين باب و يا در رابطه با اعمال گذشته من نباشد واى برمن .
و اما برادر عزيزم تر از جانم, تورا به اندازه اى دوست دارم كه شايد نتوان تصورش را كرد وليكن دوستى من در ارتباط با شما باعث مى شود كه انتظارم نيز از شما بيشتر باشد اميدوارم كه در سايه خداوند متعال اين پيوند جاودانه بماند وانشاءالله به نفع اسلام ومسلمين باشد . انتظارى كه از شما مى رود اينكه نگذاريد سلاحم بر زمين بماند و نگذاريد كه دشمن از مرگم خوشحال شود. برادرم بايد جنگيد. بايد كوشش كرد و بايد با دشمن اسلام مقابله كرد و خون داد. عاقبت خون بر شمشير پيروز است. شايد كه مرگم مرحله اى از تحول در زندگى اين خانواده باشد و در ارتباط با اينكه دوستانى كه ايشان را مى شناسم و مطمئنا مورد اذيت من بوده اند, از ايشان حلاليت بخواهيد .مخصوصا از پدر و مادر حميد وحسين كه در واقع خودم را در وجود اين دو شهيد يافتم . آن حسينى كه مانند امامش سر از تن جدا داشت و آن حميدى كه مانند امامش پيكرش تكه تكه شده بود ولى در مورد حميد اين مطلب را فراموش نكنيد كه اگر امام حسين را سر از تنش جدا كردند و نيزه بارانش نمودند در مورد حميد بايد بگويم كه دستهايش را جدا كردند, بدنش را تكه تكه كردند كه اين پيكر پاك مطهر ويا لااقل عكس آنرا ديده ايد ,پس چگونه مى شود مسلمان اينها را ببيند سكوت كند آيا مى شود ؟
من خودم را مديون اين شهدا مى دانم و مديون امام و انقلاب. بارها از خداوند خواسته ام كه ايكاش ميليونها جان داشتم و در راه انقلاب و اسلام و امام عزيز نثار مى كردم تا شايد دين خود را نسبت به انقلاب ادا نمايم . نمى دانم آيا دين شهدا و اين انقلاب را با دادن جان خود مى توانم ادا كنيم ؟والله قسم كه نمى توانم .
پس برادرم سخت كوشش كن كه بتوانى آن دينى كه بر گردن شماست ادا كنى .
و اما شما خواهران عزيزم از شما مى خواهم كه راه زينب و زينب گونه ها را ادامه دهيد و نگذاريد كه خون شهدا از بين برود . دست يك يك شما را مى بوسم چرا كه با رعايت حجاب اسلامى در بين جامعه خانواده ما را رو سفيد كرده ايد. اين بنده حقير و گنه كار و روسياه را نيز ببخشيد و اگر احيانا شما ها را اذيت وآزار كرده ام, حلالم كنيد . شما را به خدا و جان امام در مرگ من گريه نكنيد و اگر لفظ مرگ را به كار مى برم به اين دليل است كه نمى توانم نام شهيد را بر خودم بگذارم چرا كه اين بنده گنه كار و روسياه و شرمنده كه در دنيا نتوانستم جوابگوى گناهانم باشم ,چگونه مى توانم در قيامت در نزد امام حسين (ع ) در نزد فاطمه زهرا (س ) ودر نزد على (ع ) روسفيد باشم ,پس نام شهيد را هم بر من مگذاريد .
من براى رضايت و خوشنودى خداوند در اين راه قدم برداشتم و مى خواهم كه در اين راه كشته شوم و اين كشته شدن را مرگ در راه خدا ميدانم و از خداوند متعال خواستارم و مكرر اين موضوع را خواسته ام كه پيكر من در آتش بسوزد و تكه تكه شود و اگر خواست خودش باشد جان در بدنم باشد وسوختن را حس كنم كه شايد گناهانم بخشيده شود و خداوند قلم عفو بر گناهان بكشد .
اگر پيكرم به دست نيامد بدانيد كه خداوند خواسته ی اين بنده حقير را اجابت فرموده است و نگران اين موضوع نباشيد چرا كه پيكر عزيزانى چون محقق ها به دست نيامد وليكن نامشان تا ابد باقى خواهد ماند .
و باز شما خانواده عزيزم كه حق فراوانى نسبت به من داريد مى خواهم كه در مرگ من جشن بگيريد و نگذاريد كه خداى ناكرده از گريه شما دشمن خوشحال شود و موقعى كه به يادم مى افتيد به ياد آوريد كه حسين (ع ) چگونه على اصغرش را و على اكبرش را قاسم جگر گوشه و بازمانده برادرش و 72 تن از ياران با وفايش و جان خودش را در راه خدا داد و خانواده اش يعنى زينب (س ) و سكينه (س ) و امام زين العابدين (ع ) و تمام خانواده اش نيز به اسارت برده شد .
پس در مقابل خون على اصغر و على اكبر حسين (ع ) خون فرزند شما چه ارزشى مى تواند داشته باشد و هر موقع به ياد من افتاديد ,به ياد مظلومان و اسرا زندانهاى بعثى و بياد امام موسى كاظم (ع ) آن اسير مظلوم و بياد بدن پاره پاره حسين (ع ) گريه كنيد و باز از شما عزيزان مى خواهم كه در مرگ من اشك نريزيد و خوشحال باشيد .
فرصت نيست لذا در يك جمله از خواهران و برادر عزيزم كه ايشان را از صميم قلب دوست داشته و دارم و كليه پسر خاله هايم وآقاى حبيبى كه قبل از اينكه داماد ما باشد, به عنوان برادر بزرگتربر گردن من حق دارد و كلا از تمامى فاميل و بستگان وآشنايان و تمامى كسانى كه مرا مى شناسند عاجزانه مى خواهم كه مرا حلال كنند و از خداوند براى اين حقير كمترين طلب آمرزش نمايند .
در طول مدت عمر خواسته ام كه در راه خدا رنج و زحمتى را تحمل كرده باشم گر چه توفيق در راه او حركت كردن را نيز خداوند به من عنايت فرموده و اوست كه مرا هدايت نموده و گر نه خود ميداند كه نفس با من چه مى كرد .
اعوذ بالله من شرور انفسنا ان نفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى .
خداوند اگر ما را رحم نكند نفس اماره انسان را به طرف بدى سوق مى دهد . از آنجائيكه دوستانم در اين راه مرا زياد يارى كرده اند و وسيله هايى بودند كه خداوند توسط آنها مرا راهنمايى كرد از جمله (عسگرى - پرزاد - غفارى - مرادى و... همه عزيزان ) حلاليت مى طلبم و مى خواهم كه از خداوند براى اين حقير طلب مغفرت نماييد . هر چه فكر مى كنم جمله اى رسا كه وصف كند حالم را نمى يابم وليكن شعرى ازا شعار علامه طباطبائى رحمه الله عليه به نظرم مى رسد و آن :
من خسى بى سر وپا يم كه به رود افتادم آنكه مى برد ، مرا هم به دل دريا برد
من اموال شخصى ندارم كه بگويم واگذار كنيد يا نه ، مبلغى از سپاه به عنوان كمك هزينه به من پرداخت مى شد كه از گرفتنش خجالت مى كشيدم آن را بر داشت نكنيد ، بگذاريد براى صندوق بيت المال .
از آنجائيكه مديون همسايه ها و فاميل هستم از شما مى خواهم از آنها حلالى بگيريد و از تمام عزيزانى كه در سپاه و يا بسيج مزاحم آنها بوده ام كمال شرمسارى را دارم و از اين عزيزان نيز طلب مى كنم كه مرا حلال نمايند . مخصوصا مسئولين بسيج ، مخصوصا برادر غفارى .
و در نهايت در مورد مال دنيا بايد بگويم كه در نزد من از زهر تلخ تر است و هر گونه علاقه اى كه باعث شود مرا از هدف اصلى ,يعنى خداوند دور كند به آن علاقه ای ندارم و از خداوند پيروزى كامل حق را بر باطل خواستارم . واين آيه شريفه نشانگر اين موضوع است :
و نريد ان نمن على الذين استضعفو افى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين
يك مطلب كه لازم هم نمى دانستم نوشته شود با توجه به شناختى كه از خانواده ام دارم وليكن به عنوان تذكر مطرح مى كنم اين است كه بعد از من هيچگونه مزايائى از سپاه ويا بنياد شهیدقبول نكنيد چرا كه شما با جمهورى اسلامى معامله نكرده ايم كه بخواهيم خون بهاء بگيريم لذا هر چه مى خواهيد از طرف اصلى معامله يعنى خدا بگيرد و اين را بدانيد كه يك عده از خدا بى خبر فقط منتظر اين هستند كه مشاهده كنند شما فلان كمك را از سپاه يا بنياد گرفته ايد ,اعلام كنند خانواده شهدا سوء استفاده كرده اند. مقدار سى هزار تومان كه از مهديه قرض گرفته ام از حقوقم پرداخت شود. ديگر حقوقى را مطالبه نكنيد و اگر هم دادند نگيريد چه از سپاه و چه از بنياد و يا هر چيز ديگر . اگر توانستيد خانه را تكميل كنيد و گر نه آن را بفروشيد ويك خانه كوچك براى خودتان بخريد و خودتان را براى پرداخت وام و غيره به زحمت نيندازد .
اللهم صل على محمد و اله و بلغ بايمانى اكمل الا يمان و اجعل يقينى افضل اليقين و انته بنيتى الى احسن النيات و بعملى الى احسن الاعمال .
و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها . والسلام 9/6/65حسين خادم پر





 

 

 


دي.ساعت 2 بعد از ظهر 17/2/1359 حركت به‌سوي شهادت.
اي آنانيكه بعد از ما در اين دنياي مادي مانده‌ايد، اسلام را تنها نگذاريد و به نداي حسين (ع) آموزگار شهادت كه همانا : هل من ناصر ينصروني است, پاسخ دهيد. اينقدر بهانه گير و حراف بي عمل نباشيد. امامتان را تنها نگذاريد. برادران سپاه را ايماني است بس بسيار، اگر اشتباهي گردد از بي ايماني نيست بلكه از كمي تجربه است. آنان بهترين جوانان اين مملكت هستند، آنان عزم كرده‌اند انقلاب اسلامي را حافظ و نگهبان باشند. من آگاهانه شهادت را برگزيدم و مرا هيچگاه به اجبار به اين مأموريت نفرستادند. پس از من جامه سياه نپوشيد و در سوگ من اشك نريزيد. كه قطرات اشك شما دشمن را خوشحال مي‌نمايد. به‌جاي اشك ريختن مشتهاي گره كرده خود را به دشمن قرآن نشان دهيد. تشييع جنازه و مجلس ختم را ساده برگزار كنيد و هميشه به ياد محرومان باشيد. از تشكيل مجالس پر خرج بپرهيزيد. قرآن را با تعمق و تفكر بخوانيد و به آن عمل كنيد. فرزندانم را علي گونه ,يعني متقي ,صالح وپيرو خط امام كه همان راه خونين حسين است تربيت كنيد .در اين صورت هميشه در نظرتان باشد در دنيا دو جبهه وجود دارد يكي حق و ديگري باطل, ما كه مسلمانيم چرا در جبهه حق كشته نشويم .در سراي آخرت شما را شفاعت خواهيم كرد .خداي محمد (ص) يار و ياورتان باد. و بدانيد كه پيروزي نهايي از آن ماست. اسلام را تنها نگذاريد وجهاد در تمام سطوح حركت اسلامي از خويشتن خود تا آنسوي دنيا. پاسداران را صداقتي است بس بسيار اگر اشتباهي كردند از بي ايماني نيست از كمي تجربه است.
ساعت حركت 2 مورخه 17/2/1359 سمت شهادت.
و يقين دارم كه پدر و مادرم و زن و فرزندم بداند من از آنها راضي ام، اگر در مسير الله باشند. و خدا از آنها راضي خواهد بود. براي من گريه نكنيد، فقط آمرزش طلب نماييد و 5 سال روزه و نماز بگيريد.
التماس دعا از تمام برادران حسين شاه حسيني دستجردی.


بسمه تعالی حمد وسپاس از ان خداوند است که هستی را افرید وبر بنای هستی انسان را خلق کرد وپس ان گاه که انسان ها طریق انحراف از فطرت را در پیش گرفتن دست تقدیرش برنزول ادیان توحیدی همت گماشت وبه برکت انبیا به انسانها عرضه نمود وهمگام با نظام تکامل هستی ادیان خویش رابه کمال رسانید وسرانجام در قله این کمال پرچم توحید را به دست پر توان خاتم الانبیا محمد (ص)سپرد.ونهال اسلام رادر نهاد خموش بشریت کاشت وهمه انسانها را به سوی کانون مشتعل توحید فرا خواند تا که خود را ازبندهاوزنجیرها ی اسارت بندگی بشر ومادیت برهانند وبه ازادگی وبندگی خالق یکتای خود رسانند وهمگی را به قیام به قسط وعدالت فرا خواند تا که خود را امت نمونه بشریت سازند همانگونه که نبی الگوی انها بود پس از اقرار به توحید ونبوت خاتم الانبیا محمد رسول ......

هر انکس را که این وصیت به گوش او رسد به تقوای سفارش می نمایم وانگاه به وحدت وحدت وحدت برادران من خواهران من همگی چنگ به ریسمان خداوندی زده واز گرد هم پراکنده نشوید منافقان را یا باکلام به اخلاص خوانید وبا باخواری از خود برانید اگاه باشید انان که در راه خداجان باختند یعنی شهدا انان را که پای بر خون انها نهند واز طریق وحدت وخدمت خارج شوند نخواهند بخشید –هشدار میدهم شمارا از شکایت شهیدان در نزد پروردگار خویش هشدار می دهم همه را بالاخص مسئولین را از اینکه مباد محرومین ومستضعفین جامعه را فراموش کنند عزیزان من لذت زندگی در جهاد مستمر در همه ابعاد است ولذتی بالاتر ازخدمت به ملت وجامعه نیست پس این لذت را دریابید .واما دانشگاه وحوزه ،خدا را ،خدا را که مسئولیت بس سنگین است شایسته کس نباشد که در این محیط های مقدس فقط در بند خویش وامال پست باشد برادرانم وخواهرانم دانشجویان واساتید بزرگوار دانشگاه وحوزه زیبنده شما این است که در اصلاح جامعه خویش سخت کوشا باشید که این دومکان باید چشمه های جوشان وحدت واخلاق وعلم ورشد باشند شایسته شما نیست که چرخهای تحرک علمی وتحقیق در دانشگاه وحوزه بی حرکت یا کم تحرک باشد بکوشید تا حرکت جامعه خویش را به سوی تعالی وعزت ورهایی از بندهای استعمار شتاب دهید وجامعه خویش را باصحت به سر منزل مقصود برسانید بر شما ست که جامعه خود را به صلاح وسلاح مجهز نمائید                                                      واما مسئولین ،اگاه که خدا وند ناظر بر اعمال وافکار ماست مباد که از پست ومقامی که خون شهیدان در اختیار شما نهاده پایگاهی برای خویش بسازید بدانید که انجا جایگاه مردم ستمدیده باشد مباد که هدف وخدمت به مردم را فراموش نموده وبه خود پردازید مباد که موقعیت شما سنگری برای ستمگران علیه محرومان شود مبادکه فریت شیاطین را خورید .               برگرد چراغ رهبری حلقه زده وبا استعان از فقه اسلام پایه قسط وعدل را در جامعه خویش استوار سازید تا بتوانید طلایه دار امت نمونه اسلام باشید اگاه باشید که چشم جهانیان ومستضعفان به حرکات شما دوخته است .                     واما شما پدرم ومادرم درابتدا ازشما ملتمسانه تقاضا دارم فرزندتان را عفو نمائید از جسارتهایی که در حق شما روا داشتم سخت شرمنده ام       پدرم دست بر جبین حسرت مگذار ود رمرگ من اندوهناک مباش که این شهادت است پدرم قامت استوار دار ونگاه از زمین به اسمان گردان تا نور وجودت را تماشا کنم پدرم برخیز وهدیه خویش را باروی شاد تقدیم معبود خویش نما تبریک به تو که در انتخاب هدیه پیروز گشتی پدر برخیز ومادر وخواهرانم وبرادرانم ودوستان وخویشانم را به صبر وبردبار ی فراخوان ودر گوش انها ایه انا لله وانا الیه راجعون بخوان که این صفت ویژه مومنان است                                                           مادرم زاری را کم نما وشاد باش که زهرا (س)به تو تبریک خواهد گفت مادرم هرگاه خواستی در دوری فرزندت اشک بریزی هزاران جوان دیگر وهزاران مادر دیگر را نیز بیاد آر هر گاه دلت تنگ شد بیاد مادرانی باش که دو سه چهار جوان خویش را تقدیم اسلام نمودند بیاد زهرا باش بیاد زینب باش مادرم فرزندت را عفو نما برادرانم برادرانم انتظارم از شما زیاد است امید زیادی به شمادارم. در مرگ من کمتر اندیشید در هدف من بیشتر. شما را تلاش وهمت وایمان واخلاص توصیه می نمایم وخدمت به والدین مباد که پدر ومادر را فراموش کنید مباد که از تقوی عدول کنید مباد که خدمت به جامعه را فراموش کنید خواهرانم ،مهربانانم سخن برادرتان را بشنوید شیون وزاری راکم نمائید صبور وبردبار باشید زینب را الگوی خویش سازید خدار ا فراموش مکنید ود ودر امور زندگی با مهر ومحبت کانونهای خانوادگی را گرم سازید .خویشان گرامی همه شما را به تقوی ویاد خدا وبر پاداری نماز وصیت می نماییم با یکدیگر مهربان باشید در مشکلات یار وهمدم هم باشید واز جدایی بپر هیزید یاری ضعیفانتان را فراموش نکنید دوستان عزیزم شما را به تقوی پرهیز از گناه توصیه می نمایم قدر خویش بدانید وعمر خویش را فنا نسازید ودر جهت رشد خویش وجامعه خویش کوشا باشید خداوندا مسلمین را در رسیدن به عزت ازدست رفته یاری نما والسلام علیکم ورحمة الله برکاته(عبدالله)ایرج فیرزوی

 


شهید اسماعیل آقاجانی در سال1348 در یزدآباد شهرابریشم اصفهان دیده به جهان گشود و در 5/4/1345 در شهر فاو عراق به درجه عظمای شهادت نائل آمد

شهید اسماعیل آقاجانی بعد از شهادت برادرش احمد آقاجانی راهی جبهه گردید که به نقل همرزمانش هر روز صبح درسنگر خود به همراه شهید سیدروح الله میرلوحی قرآن تلاوت می کردو با این کار فضای بسیار معنوی زیبایی را ایجاد می نمود .هیچگاه کلام نازیبایی از او شنیده نشد و گل لبخند بر لبانش نقشی همیشگی داشت .گلزار همیشگی اش در گلستان شهدای یزدآباد شهرابریشم چلچراغ رهپویان الهی است .درود و رضوان الهی بر تمامی شهدای راه حق باد.



 

 


آمده‌ام ای خوب‌ترین، ای بهترین ، ای مهربان‌ترین ، تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی . . . الهی العفو ، العفو ، العفو… *** یک عمر تماشای دری خون آلود / یاد آوری حادثه ای سرخ و کبود کم کم به علی بال پریدن میداد / ای تیغ نیازی به حضور تو نبود . . . التماس دعا . . . دلت را با خداوند آشنا کن / ز عمق جان خدایت را صدا کن دل غفلت زده مانند سنگ است / مس دل را به یاد او طلا کن به پیش او گشا دست نیازی / به درگاه بلند او دعا کن . . . التماس دعا . . . امشب این دل یاد مولا می کند / لیلة القـدر است و احیا می کند بشنو ای گـوش دلها بی صدا / نغمه ی فـزت و رب الکعبه را . . . خدایا ، بحق شهید شب های قدر تقدیر ما را محبت و ولایت و پیروی راه مولا علی علیه السلام رقم بزن آمین . . . . در برج ولا مهر جهان تاب علیست / در شهر علوم نبوی، باب علیست از اول خلقت بشر تا امروز / مظلوم ترین شهید محراب علیست . . . التماس دعا


 

شهدا طلایه داران اصلی کسانی بودند که کلمه "انتظار" را معنی کردند،بر استی منتظر واقعی کسی ست که در راه موعودش از بهترین و بالاترین چیزهایش بگذرد و چه چیز بالاتر از جان....

 

 


زندگیمان خیلی ساده بود.هیچ وقت ازدنیا حرف نمیزد.همیشه به من می گفت(درست زمانی برو خرید که واقعا معطل مانده باشی)من هنوزم این حرفش را رعایت می کنم

شهید حمید باکری به روایت از همسرش



 

 


روزی از«رضا»پرسیدم:تا به حال چند بار مجروح شده ای؟تبسمی کرد وگفت:یازده بار!واگر خدا بخواهد به نیت دوازده امام،درمرتبه دوازدهم شهید می شوم.

اوهمانطور که وعده داده بود،مدتی بعد در منطقه «شرهانی» به وسیله ی ترکش خمپاره راه جاودانگیرا در پیش گرفت.

همسر سردار شهید«رضا چراغی»،فرمانده لشکر محمد رسول ال..


شب عملیات توی بچه ها پیچیده بود که هر کس پیشانی بند "یاحسین مظلوم(ع)" راببندد،رفتنی است.به خاطر همین هرکس سعی می کرد به هرترتیب که شده،این پیشانی بند را به دست بیاورد.

عملیات که تمام شد،شهدا را آوردند.گردان ما هفت شهید داده بود که بر پیشانی تمام آنها عبارت "یا حسین(ع)" می درخشید.

سیف ال... ممتانی




صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد