منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

به وبلاگم خوش اومدید امیدواریم از مطالبم خوشتون بیاد
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 72
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 73377
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


حکایت زمستان حکایت رزمنده ای است که در صحنه ای از صحنه های نبردمی رود تا توسط دشمن در یک گور دسته جمعی دفن شود در واپسین لحظات متوسل به وجود مقدس ابوالفضلالعباس(ع)می گردد وبه معجزه آن حضرت از مرگ حتمی نجات میابد.پس از آن در دل خاک دشمن ودر میان اردوگاهای مخوف چند بار دست به عملیات های شهادت طلبانه می زند تا کشورش رااز دست دشمنان نجات دهد...این فردایثارگرکه جانش را به فدای ملت ورهبرش کردکسی نیست جز شهیدنورعلی شوشتری.


ای شهدا دنیای بی شما و بی امام سخت است!ای خوش انصاف هااینجادیگر باخاموشی بلدوزرهای جهادگران سنگرو خاکریزی که صداقت و درستی رابنا کند یافت نمی شود.اینجا فانوس ها خاموش است.خیانت به رفیق قاموس و جاویدان و رسیدن به جاه و مقام به بهای خاموشی عزت نفس است.ای شهدا اینجادیگر از عروج خبری نیست و همه از برای فنا دست و پا می زنند.دست های ناپاک به هم گره خورده تابرنسل جوان امروزی روح بی اعتقادی و دین زدگی را جریان کند.


شکرالله شیعه ای نامی شدیم            اهل جمهوری اسلامی شدیم

ازخمینی درس عشق آموختیم            درتنور جنگ و جبهه سوختیم

بیعتی کردیم باسید علی                   راه حق درقول وفعلش منجلی


 

درسال1321درروستای(گلبویکدکن)ازتوابع تربت حیدریه قدم به عرصه هستی نهاد.نام زیبنده اش گویی از لحظه هایی نشات می گرفت که در فرمایش (الست بربکم)مردانه وبی هیچ نفاقی ندادرداد(بله):عبدالحسین.روحیه ستیزه جویی با کفروطاغوتازهماناوان کودکی باجانش عجین می گردد:کما اینکه درکلاس چهارم دبستان:به خاطر بیزاری ازعمل معلمی طاغوتی وفضای نامناسب درس و تحصیل مدرسه را رها می کند درسال1341به خدمت زیر پرچم احضار می شود که به جرم پایبندی به اعتقادات اصیل دینی از همان ابتدا مورداهانت وآزارافسران ونظامیان طاغوتی قرار می گیرد.

سال1347 سال ازدواج اوست.برای این مهم خانواده ای مذهبی وروحانی راانتخاب می نماید وهمین سرآغاز دیگری می شود برای انسجام مبارزات بی وقفه او بانظام طاغوتی حاکم برکشورهمین سال اعتراضات اوبه برخی خدعه های رژیم پهلوی(مثل اصلاحات ارضی)به اوج خود می رسدکه در نهایت به رفتن او و خانواده اش به شهر مقدس مشهد وسکونت در آنجامی انجامد که این نیزفصل نوینی رادر زندگی اورقم میزند.

 


 

خالصانه امده ایم تا زیارتتان کنیم وبادل های خسته اماامیدوارخدارادراین مکان اهورایی بابغض های شکسته فرا بخوانیم بگوییم که ای شهدا!!شمارافراموش نکرده ایم...مثلا مگرحماسه.شهادت.هویزه.طلائیه.بستان.صدای غرش توپ ها.حسین فهمیده هاوباکری ها.چمران ها.اوینی هاو.....فراموش شدنی هستند؟نه ما امده ایم تا بگوییم که شما در روح وباطن ما جای دارید.امده ایم تا بگوییمهان ای عاشوراییان!عاشورایی دیگر درپیش است.امده ایم تاهودابزنیم:های ای شهدا راه شما.اندیشه ی شماوتفکر شمادر روح وروان جامعه ایرانی جای دارد.ای شهدای گمنام وای غلطیده شدگان درسرب های سرد و سنگین که به عشق امام میهن و انقلاب واسلام سربرسودای عشق گذاشتید....اینجاکجاست؟ماکیستیم؟شماکه بودید؟وکجایید؟برمزار کدامتان بگرییم؟که بغض امان نمی دهد...بگرییم؟گریه مگر دوا می کند؟می گرییم اما زهی تاسف که گریه نیزدوانمی کند....کاش در شهادت بازبودو.....                     




صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد