در عملیات بیت المقدس هفت در حال بازگشت یکی از دوستان می گفت:دیدم تانک های عراقی نزدیک هشتاد متری مان هستند کمی آن طرف تر یک بسیجی به نفر بری تکیه داده و نشسته بود.گفتمشاید خسته است و خوابش برده است.رفتیم جلو در حالی که تانک هابه سرعت نزدیک می شدند.شانه اش را تکان دادم و گفتم:اخوی اخوی!به همان حالت افتاد زمین.فهمیدم شهید شده است.اما در هیچ جای بدنش اثری از جراحت نبود.ازحالت دهانش معلوم بود تشنگی او را از پا در آورده است.

برگرفته ازفرهنگ نامه جبهه_جلدپنجم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: