دو سه ساعت قبل از عملیات بیت المقدس2.باد وباران تندی شروع شد.همه مطمئن بودیم که دیگر عملیات نمی شود وبه خاگر همین که توفیق از ما سلب شده بود گریه می کردیم.فرمانده محور آمد.درکمال ناباوری گفت:باید امشب هرطور شده به خط دشمن بزنیم!

بچه ها دیگر روی پابند نبودند.عملیات آغاز شد.همه پشت میدان مین رفتند.

تمام میدان مین مثل کف دست مشخص بود.آنجا بود که فهمیدیم باد وباران برای این بوده که مین هارا به ما نشان بدهد و مابتوانیم بدون کشته و مجروح از میان آن ها عبور کنیم و به خط بزنیم.

اگر آن شب آن امداد غیبی اتفاق نمی افتاد تعداد زیادی از برادران کشته و مجروح می شدند.

برگرفته از فرهنگ نامه جبهه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: